مقاله نابرابری اجتماعی
مقاله نابرابری اجتماعی |
![]() |
دسته بندی | علوم اجتماعی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 22 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 20 |
مقاله نابرابری اجتماعی
روسوو نابرابری اجتماعی
نظریه نخبه گرایانه[1] و نابرابری
نظریه نابرابر گرهاردلنسگی
نظریه توسعه نابرابری ایوانز[2] و استفنز[3]
شاخصهای تحقیق
مهاجرت (تحرک جمعیت
مهاجرت[4]، نابرابری و جرم
مفاهیم اساسی تحقیق
نا برابری اجتماعی وضعیتی است که در چارچوب آن، انسانها دسترسی نابرابری به منابع ارزشمند، خدمات و موقعیتهای برتر جامعه دارند. چنین نابرابری هنگامی روی میدهد که افراد و گروهها، یکدیگر را درجهبندی و سپس ارزیابی کنند. از همه مهمتر این که نابرابری اجتماعی: در رابطه با موقعیتهای متافوت در ساختار اجتماعی بودجود میآید. مکانیسم اساسی نابرابری اجتماعی، تفکیک اجتماعی[5] است. تفکیک اجتماعی، از دیدهگاه نقشها وموقعیتها و موفقیتها، برخی از افراد را در وضعیتی قرار میدهد که دسترسی بیشتی به کالاها و خدامات باارزش جامعه داشته باشند.
مفهوم اساسی دیگر مرتبط با نابرابری اجتماعی، قشربندی اجتماعی[6] میباشد . این واژه نشانگر آن است که انسانها، درگونهای از موقعیتهای اجتماعی قرار می گیرند که از بالا به پائین لایه بندی میشوند و از همین روقشر بندی اجتماعی به معنی نابرابری اجتماعی «نهادی شده[7]» میباشد . (لهساییزاده، 1377، 5 –7)
اسملسیر (1988) نابرابری اجتماعی را چنین تعریف نموده است: وجود تفاوتهای دایمی و منظم در قدرت خرید کالاها، خدامات و امتیازات میان گروههای معینی ازمردم شاخص آن نابرابری در دادن پاداش به کار است. بحث نابرابری اجتماعی به شدت با قضاوتهای ارزشی در آمیخته است. تعریف و توصیف مفهوم برابری و کم وکیف آن، بستگی به وضعیت اجتماعی و اقتصادی و باورها و زیربنای فکری ارائه کننده تعریف دارد.
لغت نامه انگلیسی اکسفورد، تعاریف زیر را از واژه برابری ارائه نموده است.
1- وضعیتی که فرد در آن از شأن و حیثیت، مرتبه و یا امتیازاتی برابر با دیگران برخوردار است.
2- شرایطی که در آن برابری از لحاظ قدرت، توانایی، موفقیت یا ؟ برای همه وجود دارد.
3- شرایطی که در آن تعادل، توازن، عدل و انصاف و تناسب وجود داشته باشد.
در عرصه علوم اجتماعی، نابرابری در دومعنا بکار میرود: نخست به معنای نابرابری در ثروتهای مادی و دوم دارا نبودن موقعیتیشان با سایر افراد از لحاظ بوخورد و رفتاری که با فرد میشود و به نظر میرسد معنای جامعه شناختی نابرابری در واقع به معنای برخورد و رفتار غیریکسان، یعنی حالت دوم است. (مال، 1377: 102 –104)
ژان ژاک روسو از اولین کسانی است که در عصر تحولات عظیم صنعتی و فکری در اروپا به موضوع نابرابری پرداخته و دورشدن انسانها از طبیعت و شکلگیری جامعهمدنی را از عوامل مؤثر در از بین رفتن ویژگیهای فطری و پسندیده انسانها (برابری خواهی) میداند. روسو معتقد است مبنا و اساس برابری میان انسانها خواست یا ارادة عمومی [8]است که مانع از آن می شود، حاکمان از قدرت اعطایی مردم برای ایجاد نابرابری سوء استفاده کنند. روسو مینویسد: باید دیابیم نه فقط میزان و حد قدرت و ثروت برای هرکس باید معین باشد، بلکه به گونهای عمل شود که هیچ شهروندی آن قدر ثروتمند نباشد که بتواند دیگران را بخرد و هیچ شهروندی آن قدر فقیر نباشد که مجبور به فروختن خود شود.
برابری به طور کلی، از دیدگاه مارکیسم از آمارهای اساسی هرنظام اجتماعی عادلانه محسوب میشود. به اعتقاد وانکلس محو طبقات بهرهکش و ساختمان مناسبات سوسیالیستی بسیاری ازنشانهها و مسائل ناشی از نابرابری اجتماعی را حل میکند. از نظر مارکس انتقال مالکیت ابزار توید از فرد به جامعه موجب میشود که اکثریت مردم، صرفنظر ازمنشأ خانوادگی، پایگاه اجتماعی و اعتقادات دینی و غیره در موقعیت برابر قرار گیرند. سوسیالیسم، نابرابری برمبنای جنس و نژاد را از میان می برد و با پشتیبانی دولت حقوق اجتماعی برابر را بدان همة افراد تأمین میکند.
به عقیده مارکس گرایان نیز، نابرابر در ثروت تنها در نظام کمونیسم برطرف خواهد شد: زیرا در این نظام، تفاوتهای اساسی اجتماعی در مشاغل و کارها از بین خواهد رفت و در نهایت اصل هرکس به اندازه نیازش اعمال خواهدشد. به عقیده آنان تنها با فراهم شدن شرایط مادی و معنوی کمونیسم است که امان حذف کامل نابرابرهای اجتماعی فراهم میشود که شرط آن بالا رفتن بازدهی تولید و رشد فکری و فرهنگی یک یکایک افراد است.
نظریه نخبه گرایانه[9] و نابرابری
یعنی از مهمترین وعمدهترین نظریاتی که در زمینه توجیهنابرابری اجتماعی – اقتصادی و سیاسی مطرح گردیده است نظریه نخبهگرایانه پارتو[10]، موسکا[11] میخلز[12] می باشد. در این نظریه جامعه به دو طبقه بالا دست (تخبگان حکمرانان) و فرو است (فروانبران – تودهها) تقسیم میشود. اما این طبقه بالا دست دارای ثبات و پایداری نبوده و دائم در تغییر است. از نظر نخبهگرایان عامل اصلی تفکیکی اجتماعی، حاکمیت (سیاست) است و نه پایگاه اقتصادی و طبقات به معنای اقتصادی و تاریخی آن وجود ندارند.